داشتیم م خداحافظی می‌کردیم، از تو آشپزخونه بدون اینکه تصویرش رو داشته باشیم، بلند میگه خدافظ ممدی! چند لحظه تو هنگ بودیم تا فهمیدیم داره با محمدحسین خداحافظی می‌کنه :)) [ما محمد رو هم اینجوری تلفظ نمی‌کنیم چه برسه به محمدحسین]

دستشو میذاره رو شکم مامانش و میگه "مامان فک کنم تو هم کم‌کم داری پولاتو جمع می‌کنی، می‌خوای یه بچه به دنیا بیاری"! دلش خواهر می‌خواد، یه خواهر که "مال خودشون باشه".

امروز از دست شلوغ‌کاری‌هاش که خسته شدم، کف هر کدوم از دست‌هاش، یه دایره حنا گذاشتم، گفتم دستتو بذار رو میز و ت نده تا خشک بشه :))

#فاطمه سادات


دیروز لوبیاقرمزپلو! پخته بودم، یه کم نمکش بیشتر شده بود. سر سفره هی غر زدن که این شور شده. گفتم شور نشده، خوش‌نمک شده. گفتنِ این کلمه همانا و دست انداختن بنده همانا که لغت اختراع می‌کنی و فلان :)) من تا جایی که یادمه این لغت رو خودم نساختم و تو همین خونه‌ی خودمون شنیدمش. ولی مامان گفتن تا حالا که همچین چیزی نشنیدن. عجیبه والا. از شانس خوبم (البته خیلی هم به شانس ربطی نداره) امروز هم غذام شور شده بود. من که دیگه چیزی نگفتم، ولی بقیه می‌گفتن، خوش‌نمک شده بابا، چیزی نیست، خوش‌نمک شده --_--


+ آقا من هم‌اکنون سرچ بکردم و بدیدم که

جناب دهخدا در معنی خوش‌نمک بگفته‌اند "آنچه کمی بشوری مائل است و شوری آن زننده و مکروه نیست". فردا بدم یه بنر بزرگ برام بزنن، روش معنی خوش‌نمک رو بنویسن تا همه بدونن و بفهمن که بنده حرف بیخود نمی‌زنم و دایره لغاتم بیشتر از همممم‌شونه! بله! اوهوم!



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها