بعضی وقت‌ها ترجیح میدم فرز نمی‌بودم. مثل بعضی‌ها اسلوموشن کار می‌کردم و حرص تر و فرزها رو درمی‌آوردم! عوضش اون آرامش و طمأنینه رو می‌داشتم. اون حرکت منحنی انگشت‌ها وقتی کتاب ورق می‌زنن یا وقتی میری یه اداره و سؤال می‌پرسی و اونا اول سرشونو میارن بالا و بعد با یه مکثی چشمشون از رو میز کنده میشه و بهت نگاه می‌کنن.
البته بعضی وقت‌ها!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها