دیروز داشتم می‌رفتم مصاحبه واسه یه کاری، آگهی‌شو تو رومه دیده بودم. قبلا دوستم تو مرکز مشابهی کار می‌کرد، گفتم تو مسیر یه‌کم اطلاعات از اینجور محیط‌ها بگیرم. حرف زدیم و حرف زدیم تا فهمیدم قبلا دوستم دقیقا تو همین مرکز کار می‌کرده! :) و به خاطر ادامه تحصیل اومده بود بیرون. داشتیم همچنان چت می‌کردیم که دوستم یه پیام واسه‌م فرستاد با این مضمون که امروز یه خانم تسنیم نامی میاد مرکز واسه مصاحبه، از دوستامه، فلانه، بهمانه، اینطوریه، اونطوریه! گفت اینو فرستادم واسه مسئولش. درواقع توصیه‌نامه! گفتم چرااااا؟ مشک آنست که خود ببوید! اونم یه‌جمله‌ی سانسوری گفت بهم :| :)) در کل حسم خوب نبود. درسته مرکز خصوصیه و مدیر هرجور دلش بخواد می‌تونه استخدام کنه، ولی بازم نمی‌دونم این پارتی‌بازی حساب میشه یا نه. البته با توجه به مصاحبه که گفت باید مجوز داشته باشی و خب به ما نمیدن، ممکنه رد شده باشم. اما نمی‌دونم صرف انجام توصیه کار درستیه یا نه.

برادرم، مهندس، خیلی خنگه! زیرا که می‌گفت واسه جشن دانشجویی ازمون فلان‌قدر مول خواستن، منم نرفتم! می‌خواستم بگم یعنی هم خاک! خب پولو که واسه شام و لباس و تدارکات می‌گیرن. یه‌بار کلا فارغ‌التحصیل میشی، اونوقت همونم جشنشو نرفتی؟ گفتم الان چیزی نداری که به بچه‌ها و نوه‌هات نشون بدی بگی من فلان دانشگاه فلان رشته خوندم! درسته واجب نیست، ولی تجربه‌ی یه بار جشن فارغ‌التحصیلی به نظرم چیز اضافی و بدی نیست.
الان داره آخرین امتحاناتشو میده و بعد فارغ‌التحصیل میشه، میشه یک مهندس عمراً! و عمرا اگه از مدرکش استفاده کنه. خب من دخترم، اامی ندارم کار کنم، اما اون داره. آقای این همه جون کندن و از همون اول گفتن جون می‌کنم تا بچه‌هام درس بخونن و لازم نباشه مثل خودم جون بکنن. اما حالا همه‌ی بچه‌هاشون دقیقا زیردست خودشون همون کار آقای رو دارن ادامه میدن. چون امکان استفاده از تحصیلاتشون رو ندارن و از بین بقیه‌ی گزینه‌های موجود همین کار آقای بهترینه. یک کار بسیار بدنی و زودفرساینده!
حیف که مهندس مثل من فکر نمی‌کنه و نمی‌خواد بره افغانستان، وگرنه صددرصد آقای اجازه می‌دادن بهش، و البته در کنار اون به من :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها