○ جلسه رسمی است. سکوت کنید.
● اینجا که دادگاه نیست، گفتی یه بازجویی ساده است. نکنه می‌خوای محاکمه هم بکنی؟
○ اهم. گفتم سکوت کن. بدون فوت وقت، سؤال اول، این چه اخلاق بدیه که داری؟
● کدوم اخلاق؟
○ بذار سؤالم تموم بشه. چرا الکی قهر می‌کنی؟
● من که زیاد قهر نمی‌کنم، سالی چند بار طبیعیه فک کنم.
○ منظورم اینه که اگه می‌خوای قهر کنی چرا واقعی قهر نمی‌کنی؟ چرا هم خودت رو هم منو تباه می‌کنی؟
● منظورت ضایع است؟ نمی‌خواد رسمی صحبت کنی بابا، فقط خودمون دوتاییم که.
○ گفتم جلسه رسمیه. جواب بده. چرا به یک روز نکشیده قهرت یادت میره و بلند میشی با قهرٌالیه (شخصی که باهاش قهر کردی) میری خرید؟ و اون یکی قهرٌالیه که هنوز از در نیومده تو میری سلام می‌کنی؟
● خب، چیزه. می‌دونی الان استرس گرفتم، خیلی رسمی شده جلسه. فک کنم چون همه‌چی خیلی زود یادم میره. اصن دل نیست که، یه کیسه است که تهش سوراخه. از بالا هرچی می‌ندازی، از تهش میره بیرون.
○ ویژگی بدی نیست، گذشت می‌کنم. ولی برو آدم شو. وقتی جنبه نداری قهر بمونی، اولشم الکی داغ نکن.
● باشه سعی می‌کنم، ولی می‌دونی که سخته.
○ بی‌عرضگی نکن. حالا سؤال بعدی. از این یکی به هیچ‌وجه نمی‌تونی قسر در بری. به اون خانمه چیکار داشتی امشب؟
● کدوم خانمه؟
○ همون که کفش پاشنه‌بلند پوشیده بود، چرا فکر بد راجع بهش کردی؟
● کدومو میگی؟ همون که یه چیز عجیب خزدار که نه کلاه بود نه شال پوشیده بود؟
○ آره.
● همون که با کفشی که پوشیده بود اصلا تعادل نداشت و فکر می‌کردی هر لحظه ممکنه بخوره زمین؟
○ ببین حالا، خب آره همون.
● همون که چشاش یه‌جوری می‌چرخید که انگار از همه‌ی مردم خجالت می‌کشه؟
○ دیگه بسه دیگه، آره همون. چرا فکر کردی شبیه این تازه‌به‌دوران‌رسیده‌هاست؟
● ببیییین، نشد دیگه، من درجا این واژه رو پس گرفتم. بعد اون‌وقت تو به اون صدم ثانیه‌ای که از ذهنم گذشته گیر میدی؟
○ بیخود، اگه این دفعه نگم، دفعه‌ی بعد به‌جای صدم ثانیه میشه صد ثانیه!
● باشه ببخشید، یعنی اون ببخشه، یا خدا ببخشه، چمدونم یکی ببخشه دیگه. می‌دونی خب هنوزم اینجوری فکر می‌کنم که می‌خواسته تیپ بزنه و فشن فوشون کنه. ولی چون تازه شروع کرده بلد نبوده. یاد اون‌وقت‌های خودم افتادم که برای بار اول می‌خواستم یه‌چیزی رو امتحان کنم. مثلا یادته اولین باری که کفش پاشنه‌بلند خریدم رو؟
○ آره یادمه انقدر خجالت می‌کشیدی بپوشیش که فکر می‌کردی همه‌ی دنیا دارن بهت نگاه می‌کنن. قاه قاه قاه قاه قاه.
● خابالا! بعد اینم یادته که با اینکه پاشنه‌ش خیلی بلند نبود، ولی تسلط نداشتم؟ بعد خیلی وقت‌ها برای تفریح هم که شده تو کلاس، پنجه رو می‌دادم بالا و رو پاشنه راه می‌رفتم؟
○ که بچه‌ها می‌گفتن نکن کفشت خراب میشه.
● آره :) یادته؟
○ بحثو منحرف نکن. این فقره رو ده امتیاز منفی برات ثبت می‌کنم. سؤال بعدی، چرا چایی‌خور شدی جدیدا؟
● خب مگه چیه؟ اینم گناهه؟
○ پس چرا از جلوی اون تکیه که رد می‌شدی و دلتم چایی می‌خواست ازش چایی نگرفتی؟
● دیرم شده بود.
○ راستشو بگو، می‌دونی که من از همه چیز خبر دارم، فقط می‌خوام خودت اعتراف کنی.
● خب خوشمم نمیومد ازش چایی بگیرم. چون یه اصواتی ازش پخش می‌شد که اولا خیلی بلند بود، دوما معلوم نبود گذاشتن که گریه‌مون بگیره یا برقصیم.
○ چرا دری‌وری میگی؟
● خودت که دیدی، اون یارو داشت اونور خودشو ت ت می‌داد. نمی‌دونم باید بهشون بگم جاهل یا منافق یا مذبذب. به‌هرحال هیچ‌وقت از اینجور مواکب/تکایا خوشم نیومده و راستش مدل دیگه‌ای هم ندیدم که خوشم بیاد.
○ تو که خودتم آهنگ گوش میدی، نمیدی؟
● نمی‌خوام توجیه کنم، ولی من سعی می‌کنم هر مدل آهنگی گوش ندم. نکته‌ی مهم‌تر اینه که من به اسم دین که آهنگ گوش نمیدم. اما اینا آهنگ‌هاشونو میارن تو کوچه‌بازار گوش میدن و میگن این یک عملیست مقبول باری تعالی. می‌بندن به ناف دین.
○ انقد جانماز آب نکش. سؤال بعدی.
● یعنی واسه این امتیاز منفی نگرفتم؟ :)
○ ساکت! سؤال بعدی. تو به چه حقی، دقیقا به چه حقی، به یک آدم بزرگوار که مدیونش هم هستی گفتی که رفتارش بچگانه است؟ درحالی‌که.
● یه لحظه، یه لحظه، من به خودشون که نگفتم که.
○ ساکت. گفتم وسط حرفم نپر. بله به خودشون نگفتی، رفتی جار زدی، اونم حرف چرند اشتباهت رو. درحالی‌که رفتار خودت بچگانه بود. نه تنها بچگانه که مشمئزکننده. به خاطرش خودت رو هم از مراسم عزاداری انداختی.
● تو همیشه فقط منو شماتت می‌کنی. احساسات من هیچ اهمیتی برات ندارن؟
○ متاسفم برات، خودپسند خودمحور! حالمو بد می‌کنی.
● :( می‌دونم. منم متاسفم.
○ جرمت رو می‌پذیری؟
● بله.
○ مجازاتت چی باشه؟
● من باید بگم؟
○ می‌دونی که من با تو فرقی ندارم.
● یعنی ما باید بگیم؟
○ فعلا، پله‌ی اول مجازاتت دست خودته. یعنی دست خودمونه.
● پس من می‌شینم، تو تا هروقت خواستی شماتتم کن!
○ [لبخند پلیدانه]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها