قراره ان‌شاءالله تا چند ساعت دیگه حرکت کنیم به سمت تهران. آقای و مامان و اینا مدارکشونو تحویل دادن و نامه‌ی تردد گرفتن. واسه همین صبح که آقای کار بانکی داشتن منو با خودشون بردن که انجامش بدم. من نشسته‌بودم پشت فرمون، به شدت دست‌فرمونم افت کرده و افتضاح شده، به شدت ها! ولی خب همچنان حال میده :) رفتیم بانک و کارمون انجام نشد و مجبور شدیم برگردیم. ساعت ده دوباره رفتیم، ولی این بار با موتور. آقای با لباس‌های کار که خاکی بودن و منم با چادر عاریه از دختردایی یازده ساله! چون چادرهامو انداخته بودم تو ماشین لباسشویی. نشستم ترک موتور. خیلی وقته که موتورسواری نکردم. ولی بذارین اعتراف کنم موتورسواری خیلی بیشتر از رانندگی حال میده :) یعنی من وقتی ترک موتور نشسته بودم فکر می‌کردم که ملت دارن منو به هم نشون میدن و میگن نگا! خوش‌به‌حالش! داره چه کیفی می‌کنه! در حالی که این حسو پشت فرمون نداشتم
خب بازم مثل اون دفعه از خستگی وسط نوشتن خوابم برد. بعد از یه نیم ساعت، ساعتای یک، مامان اومدن بیدارم کردن که درست سر جام بخوابم. چهار هم بیدار شدیم و الان تو راهیم :)







این سفر یه‌جورایی اجباری حساب میشه. البته خود سفر نه، زمانش. مسافر راه دور داریم که می‌خواستن یه‌کم ایران رو هم بگردن. فعلا فقط تهران و قم، تا ببینیم میشه شهر دیگه‌ای هم رفت یا نه. حالا اگه جای دیدنی خوبی تو تهران می‌شناسین ممنون میشم معرفی کنین. فقط باغ کتاب و اینجور چیزا نباشه که خانواده نمیرن :)
+++ بهترین هیئتی هم که می‌شناسین (با آدرس) تو این دو شهر معرفی کنید لطفا. تشکر


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها